- دروا کردن ((دَ. کَ دَ))
- برداشتن، به هوا بلند کردن
معنی دروا کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استواری دادن تثبیت
کخشیدن
باک داشتن، بدو التفات کردن
شفا دادن، مداوا کردن، بهبود بخشیدن
بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درویدن
خشنود گردانیدن رضایت کسی را فراهم آوردن اقناع کردن و بر آوردن خواست و میل کسی
بیرون کردن
آشوباندن شوراندن
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
ممتد کردن طولانی کردن، چیزی را پهن کردن گستردن، شکنجه کردن بفلکه بستن
آمیختن، مختلط کردن
مداوا کردن، معالجه
مرمت کردن، ساختن
خیاطی کردن خیاطت
ستیزیدن، خواهان شدن پاتکاردن
فراخواندن نیو دیدن خواندن (کسی را)، خواهش کردن کسی کردن بمهمانی یا محفلی و جز آن
داویدن
فرا خواندن
آغازکردن، آغازیدن
ثابت کردن برقرار ساختن، نصب کردن ایستاده کردن، اقامه کردن (نماز) انجام دادن، منعقد کردن (مجلس جشن و شادمانی)
وداع گفتن ترک کردن
پایدار ماندن، پاییدن
احاطه کردن، محیط شدن، اطراف چیزی گرد آمدن
گسیل داشتن، روانه کردن
بدشمنی برخاستن عصیان کردن طغیان کردن
سپوختن گاییدن
قتل سیاسی با اسلحه
پریدن تطییر پرواز زدن پرواز گرفتن بپرواز رسیدن بپرواز بر شدن
پروراندن فربه کردن تسمین بپروار بستن بپروار کردن
آغاز کردن ابتدا کردن
مخلوط کردن، آمیخته کردن
ساختن، آماده کردن، تربیت دادن
طغیان کردن، قیام کردن، یاغی شدن
کسی را به مهمانی خواندن، کسی را به جایی فراخواندن